کنایه از قطع کردن دست. (انجمن آرا) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری). دست بریدن. (برهان) : با چنین دست مرا دست برون کن پس از این گر قناعت نکند دست کشد پیش نیاز. انوری (از آنندراج). ، به معنی دست برآوردن. (برهان). رجوع به دست برآوردن شود، طغیان کردن. جوشیدن. دست برآوردن برای زدن یا از میان بردن، کنایه از دست زدن. (برهان). اقدام کردن