قلعه بان. کوتوال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حاکم قلعه. (ناظم الاطباء). نگاهبان دژ. قلعه بیگی. دژدار: دژ و گنج و دژبان سراسر تراست چو آیی چنان کت مراد و هواست. فردوسی. مرا گفت شو سوی دژبان بگوی که روز و شب آرام و خوشی مجوی. فردوسی. شوم سوی دژبان به پیغمبری نمایم بدو مهر و انگشتری. فردوسی. چو دژبان چنین گفتنیها شنید همه مهر انگشتری را بدید. فردوسی. کس آمد که دژبان این کوهسار ستاده ست بر در به امید بار. نظامی. ، در اصطلاح امروز نظامی هریک از افراد سازمان دژبانی. رجوع به دژبانی شود