جدول جو
جدول جو

معنی درهم فتادن

درهم فتادن
(لَ/ لِ کَ دَ)
درهم افتادن. در هرج و مرج افتادن و پریشان شدن. (از ناظم الاطباء) ، بهم برآمدن. درهم آویختن. جنگ کردن به ریشاریش. بهم تاختن: خواست تا دیگر بار زخمی زند لشکر درهم فتادند و غلبه و ازدحام فریقین مانع شد. (ترجمه تاریخ یمینی).
تو گفتی خروسان شاطر به جنگ
فتادند درهم به منقار و چنگ.
سعدی.
و رجوع به درهم افتادن شود
لغت نامه دهخدا