ادای احترام کردن. نماز گزاردن. (ناظم الاطباء) ، درود فرستادن. درود گفتن. آفرین گفتن. سلام رساندن: درودی رسانم به شاه جهان ز زال سپهبد گو پهلوان. فردوسی. درودی رسانم ز قیصر به شاه که جاوید باد این سر و تاج و گاه. فردوسی. گفت یا آدم خدای تعالی ترا درود میرساند و می گوید من ترا بدست خود آفریدم. (قصص الانبیاء ص 21). چنین گفت کافزون تر از کوه و رود جهان آفرینت رساند درود. نظامی. درودم رسانی رسانم درود بیائی بیایم ز گنبد فرود. نظامی (از آنندراج). بیان خاطر او را بناز در بر گیر درود ابر بدان دست درفشان برسان. ابن یمین (از جهانگیری)