زبر کردن. خشن کردن. تخشین. (تاج المصادر بیهقی) : اًثفان، درشت کردن کار دست را. (تاج المصادر بیهقی)، کلان کردن. حجیم کردن. سطبرکردن. تغلیظ. (المصادر زوزنی)، سخت کردن. اًعناف. تعنیف، ناهموار کردن، چون زمین را. توعیر. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : اًقضاض، درشت کردن خوابگاه. (از منتهی الارب). - دل کسی را بر دیگری تباه و درشت کردن، وی را نسبت به او بدبین کردن: آن کار بزرگ (ولیعهدی) با نام ما (مسعود) راست شد و پس از آن چون حاسدان و دشمنان دل او را بر ما تباه کردند و درشت تا ما را به مولتان فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 82)