در قید کردن اسیر و محبوس. (ناظم الاطباء). مقید کردن. محبوس کردن. زندانی کردن: دربند مدارا کن و دربند میان را دربند مکن خیره طلب ملکت دارا. ناصرخسرو. یکی آیینه و شانه درافکند به افسونی به راهش کرد دربند. نظامی. زآنکه آوازت ترا دربند کرد خویش او مرده پی این پند کرد. مولوی. ، سد باب کردن. (ناظم الاطباء)