معنی درازقد درازقد (دِ قَ) که قدی دراز دارد. طویل القد. درازقامت. بلندبالا. بلنداندام: آنچه کوتاه جامه شد جسدش کردم از نظم خود درازقدش. نظامی. عشنّق،سبک و کم گوشت درازقد. (از منتهی الارب). عیهمی ّ، سطبر درازقد. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا