جدول جو
جدول جو

معنی دراز گردیدن

دراز گردیدن
(پُ بَ تَ)
دراز شدن و طولانی شدن. ارتفاع یافتن. بسمت بالا قد کشیدن: تعقﱡر، دراز گردیدن گیاه. سمق، دراز گردیدن تره. مشق، دراز و باریک اندام گردیدن جاریه. (از منتهی الارب) ، بسمت پایین کشیده شدن. طول یافتن چون از بالا بدان نگرند، چون درازگردیدن موی. تطایر. طیر. (منتهی الارب) ، امتداد یافتن. گسترده گردیدن. انسبات. عماقه. عمق. (از منتهی الارب). و رجوع به دراز گشتن شود
لغت نامه دهخدا