جدول جو
جدول جو

معنی دبیله

دبیله
(دُ بَ لَ)
سختی. یقال: دبلته الدبیله، ای اصابته الداهیه، ریش غربیلک. (منتهی الارب). غلوله که بسبب علتی دیگر در بدن آدمی بهمرسد. قرحۀ بزرگ را گویند که او را غور بزرگ باشد و ریم کندبسیار. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دبل. غربیلک. (منتهی الارب). کفگیرک. ورم کلان مدور. (غیاث). ج، دبیلات، لک. (یادداشت مؤلف). آبلۀ بزرگ و سیاه که برآید. (مهذب الاسماء). نزد پزشکان هر ورم عارضی را اگر در اندرون آن موضعی بود که ماده در آن جمع شودآنرا دبیله گویند و اخص از لفظ ورم است و آنچه از این قبیل اورام حاد تشخیص داده شود آنرا خراج نامند. آملی گفته دبیله ورم بزرگ مدوریست که ماده در آن جمع میشود. برخی دیگر گفته اند ورم بزرگیست که دارای دهانه های بسیار می باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون) : و خامی بول سخت بد باشد خاصه اگر آماس دبیله شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
وآن دل که در میان دبیله بکین تست
در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی.
سوزنی.
نیز رجوع بتذکرۀ ضریرانطاکی شود، نوعی از بیماری شکم. (منتهی الارب) ، درد باطن. (دهار)
لغت نامه دهخدا