جدول جو
جدول جو

معنی دبش

دبش
(دِ)
گس. صاحب مزۀ مرکب از ترشی و گسی. گس به ترشی مایل. لب ترش. زبان گز. لب گز. قابض. ترش وشیرین. لب ترش با کمی تلخی. طعمی مرکب از تلخی و ترشی. مزۀ گس که دهانرابهم کشد. قبض. طعم میان شیرینی و ترشی. با کمی ترشی و کمی گسی چنانکه شرابی دبش یا چای دبش. ترشی گس. بشع. که بترشی زند و گسی: این شراب کمی دبش است، و غالباً با این کلمه از مزۀ شراب و امثال آن تعبیر کنند، مردی دبش، کامل. آمیخته از تجارب و صفات: فلان از جاهلهای دبش است، مجرب و کامل است
لغت نامه دهخدا