معنی داو خواستن
- داو خواستن (پَرْ ری زَ دَ)
- پیشی نوبت خواستن. خواستار نوبت مقدم شدن:
از قضا در ده وبای گاو خاست
از اجل این روستایی داو خواست
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید
چون گذشت از بیع ده روز شمار
از وبای خر خرش میمرد زار.
عطار
