که دانه ریزد. که چینه فروپاشد. که دانه افشاند. که دانه پراکند. که دانه پخش کند. که هر یک از حبه ها که دارد فروافکند چنانکه نخل ثمر خود را: چو گاوی در خراس افکند پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان. نظامی. رطب پیش دهانش دانه ریزست شکر بگذار کو خود خانه خیزست. نظامی. ، دارای دانه های ریزه و خرد. که دانه های خرد دارد. خرددانه. مقابل دانه درشت. مقابل درشت دانه