عمل دانش آموز. طالب علمی. طلب علم. علم آموزی. تعلم: از سر فرخی و فیروزی کرد از آن خضر دانش آموزی. نظامی. وآنکه دانش نباشدش روزی ننگ دارد ز دانش آموزی. نظامی. از آن دادخواهی هراسان شده بر او دانش آموزی آسان شده. نظامی. ، عمل آموزندۀ دانش بدیگری. استادی. تعلیم: عیسیی گاه دانش آموزی یوسفی وقت مجلس افروزی. نظامی