اسمش قلی است در آن بلده (یزد بسرتراشی میگذرانیده. این قطعه از اوست: شنیدم که دوشینه در بزم غیر می ناب از جام زر خورده ای ندانم در آن بزم پرشور و شر دوپیمانه یا بیشتر خورده ای بهر حال در شهر آوازه است که جز باده چیز دگر خورده ای. (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267) مولانا دامی استرآبادی است و قصیدۀ او نیکوست و بسی خوش طبع و خوش خلق است و خیالات غریبه دارد و این مطلع از اوست: آن پری را که ز گلبرگ قبا در بر اوست هر طرف بند قبا نیست که بال و پر اوست، (مجالس النفائس ص 260)