سوار بر دامن. کنایه است از طفلی که دامن قبا و جامه از میان دو پای خود برآورد و خود را سوار پندارد و بازی کند. (از آنندراج). کودکی که گوشه های دامن یا قسمتهای آونگان جامۀ خود از میان دو پای برآرد اسب وار و خویشتن سوار اسب پندارد: همچو طفلان جملگی دامن سوار گوشۀ دامن گرفته اسب وار. مولوی. کودکان را حرص می آرد غرار تا شوند از ذوق دل دامن سوار. مولوی. گر ز جولان بازماند آسمان طفل طبع خاکدان دهر را دامن سواری گو مباش. صائب. از صف مردان جگرداری نمی آید برون ورنه گردون کودک دامن سواری بیش نیست. صائب (از آنندراج)