معنی داغ کرده داغ کرده (کَ دَ / دِ) نعت مفعولی از داغ کردن: ملهوز، داغ کرده بر تندی بناگوش. (منتهی الارب) ، بنده. غلام: دشمنش داغ کردۀ زحل است از سعادت چه رونقش دانند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486) لغت نامه دهخدا