مرکب از چیز + ی، شی ٔ، کمی، قدری، مقداری، و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول ’اند’ افتد، یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر: کوه قارن ناحیتی است که مر او را ده هزار و چیزی ده است، (حدود العالم)، گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی، (تاریخ سیستان)، - چیزی شدن، عنوانی یافتن، موجودیت یافتن، اهمیت و اعتبار گرفتن: هیچکس از پیش خود چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد هیچ حلوائی نشد استادکار تا که شاگرد شکرریزی نشد، ؟