عدل یافتن. انصاف دیدن. بعدالت رسیدن: تا ز بیداد چشم او برهی از لب لعل او بیابی داد. فرخی. اگر این فاضل از روزگار ستمکار داد یابد... در سخن موی بدو نیم شکافد. (تاریخ بیهقی ص 281 چ ادیب). آنگاه بیابند داد هرکس مظلوم بگیرد گلوی ظلام. ناصرخسرو. بیابد کنون داد بلبل که بستان همی خیل نیسان و آزاردارد. ناصرخسرو