حیران گشتن. پریشان خاطر شدن. خیره شدن. متحیر شدن. بشگفت و تحیر افتادن: درنگر تا طیره گردد سروبن برگذر تا خیره گردد نسترن. سعدی. ، پررو شدن. شوخ چشم شدن. گستاخ و دلیر شدن. بی آزرم و بی شرم شدن: بگفتا نیکمردی کن نه چندان که گردد خیره گرگ تیز دندان. سعدی. فرزانه رضای نفس رعنا نکند تا خیره نگردد و تمنا نکند. سعدی (رباعیات)