خیانت ورزیدن. (یادداشت مؤلف). غل ّ. غش. (دهار) خون. اختیان. اغلال. ادهان. (منتهی الارب) : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی نیست. (تاریخ بیهقی). و اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم خیانت کرده باشم. (تاریخ بیهقی). چنین مقرر گشت مجلس عالی را بوسهل که خیانتی کرده است. (تاریخ بیهقی). بازگرد و آنچه دیدی و شنیدی بازنمای و خیانت مکن. (تاریخ بیهقی). راستی پیشۀ خود کن که خیانت کردن در و دیوار جهان را عسسی میسازد. صائب (از آنندراج)