معنی خوی زده
- خوی زده(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ زَ دَ / دِ)
- عرق کرده. (ناظم الاطباء). عرق آلوده. (آنندراج). خوی کرده:
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
بادام خشک خوشتر و گل تر نکوتر است.
خاقانی.
میرسد خوی زده آن خنجر سیراب بکف
عاشق دل شده گو از دل و جان دست بشو.
اشرف (از آنندراج)
