معنی خون رفتن
- خون رفتن (وَ دَ)
- جاری شدن خون:
گر تیغ زند بدست سیمین
تا خون رود از مفاصل من.
سعدی.
خون میرود از جسم اسیران کمندش
یک روز نپرسد که کیانند و کدامان.
سعدی.
- خون از دل کسی رفتن، کنایه از رنج و تعب بسیار داشتن:
از خندۀ شیرین نمکدان دهانت
خون میرود از دل چو نمک خورده کبابی.
سعدی
