خونخوار، درنده، بیرحم، سخت دل، خونریز، (ناظم الاطباء)، سخت سفاک: زلف بی آرام او پیرایۀ مهر است و ماه چشم خون آشام او سرمایۀ سحراست و فن، سوزنی، کلبۀ قصاب چند آردبرون سرخ زنبوران خون آشام خویش، خاقانی، ای خران گور آن سو دامهاست در کمین این سوی خون آشامهاست، مولوی، هزار دلاور خون آشام، (روضه الصفا ج 2)، - شمشیر خون آشام، شمشیر سخت برنده