لوسه. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). خوش تقریری. خوش بیانی. خوش زبانی. خوش گفتاری: ای دوست بصد گونه بگردی به زمانی گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی. فرخی. آن خوش خویی و خوش سخنی بد که دلم را در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار. فرخی. و از خوش سخنی و تواضع هر که پیش وی نشستی دلش ندادی که برخاستی. (مجمل التواریخ والقصص). ز بس که نام لبت بر زبان من بگذشت برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی. سعدی