معنی خورشیدرخ خورشیدرخ(خوَرْ / خُرْ، رُ) خورشیدچهره. خوبرخ. خوب روی. جمیل: کتایون خورشیدرخ پرز خشم به پیش پسر شد پر از آب چشم. فردوسی. او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخنست مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست. فرخی لغت نامه دهخدا