کنایه از افراط و زیاده روی. کنایه از تعدی و تجاوز. کنایه از ریخت و پاش بیهده: ور تو گویی جای خورد و برد چون باشد بهشت بر تو از خشم و سفاهت چشم چون پیکان کنند. ناصرخسرو. از خورد و برد و رفتن بیهوده هر سویی اینند سال برد تنت چون ستورپیر. ناصرخسرو. با همه خورد و برد از این انبار کم نیاید جوی به آخر کار. نظامی