بی باک. گستاخ. بی ترس. دلیر. به خیال خود. سرکش. متمرد. سخت سر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبدبالرأی. خودرأی. خلیعالعذار. آنکه طاعت کس نکند. آنکه برای خود کار کند. (یادداشت مؤلف) : دوش در بزم تو دیدم ز دل خود سر خویش آنچه پروانه ندیده ست ز بال و پر خویش. کلیم (از آنندراج). اشک را در چشم از لخت جگر نتوان شناخت طفل خودسربود رنگ هم نشینان برگرفت. کلیم (از آنندراج)