جدول جو
جدول جو

معنی خودرنگ

خودرنگ
(خوَدْ / خُدْ رَ)
چیزی که دارای رنگ طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). برنگ طبیعی. آن چیز که رنگ طبیعی دارد. آن چیز که بارنگ دیگر رنگین نبود. (یادداشت مؤلف) :
رخم از خون چو لالۀخودرنگ
اشکم از غم چو لؤلوی شهوار.
انوری (از آنندراج).
، رنگ خاکی. (یادداشت مؤلف) :
همیشه جامۀ خودرنگ پوشد
ریا و زرق هر دم میفروشد.
عطار (بلبل نامه).
، نوعی پارچه است برنگ خاکی: خودرنگ و ملۀ نائینی در این روزگار بی نظیر است. (تذکرۀ دولتشاه سمرقندی در ترجمه عبدالقادر نائینی).
خودرنگ پیش اطلس چون پیش گل شمر گل
تشریف حبر بحری دامان اوست ساحل.
نظام قاری.
زردکی می گفت با خودرنگ پیش تاجری
من بصد رخت دگر ندهم سر یک موی صوف.
نظام قاری.
، رنگ زرد تیره، رنگ ثابت تغییرناپذیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا