جدول جو
جدول جو

معنی خنب

خنب
(خُمْبْ)
ظرفی باشد که شراب و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع). خم و آن ظرفی است که در آن آب یا شراب و امثال آن کنند. (از لغت محلی شوشتر. نسخۀ خطی). خابیه. (یادداشت بخط مؤلف) : صقلابیان نبیذ و آنچه بدو ماند از انگبین کنند و خنب نبیذشان از چوب است و مرد بود که هر سالی از آن صد خنب نبیذ کند. (حدود العالم).
داشت خنبی چند از روی بگنجینه
که درو برنرسیدی پیل از سینه.
منوچهری.
چون اول خنب دردی بود آخرش چگونه باشد. (کشف المحجوب هجویری).
بیا ساقی از خنب دهقان پیر
مئی در قدح ریز چون شهد و شیر.
نظامی.
گوید او محبوس خنب است این تنم
چون می اندر بزم خنبک می زنم.
مولوی.
چون ببینی مشک پرمکر و مجاز
لب ببند و خویش را چون خنب ساز.
مولوی.
این چنین می را بخور زین خنبها
مستیش نبود ز کوته دنبها.
مولوی
لغت نامه دهخدا