خمیدن. دوتا شدن. منحنی شدن. کج شدن. دولا شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : نتوانم این دلیری منحنی کردن زیرا که خم بگیرد بالایم. ابوالعباس. بدانگه که خم گیردت یال و پشت بجز باد چیزی نداری به مشت. فردوسی. کمان گوشۀ ابرویش خم گرفت ز تندیش گوینده رادم گرفت. نظامی. اول و آخر هر ماه از آن گیرد خم. نظامی. - خم گرفتن پشت، دوتا شدن. دولا شدن پشت. کنایه از پیری