جدول جو
جدول جو

معنی خلق

خلق
(اِ)
آفریدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ابداع کردن. احداث کردن. ایجاد کردن: قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً. (قرآن 9/19). ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حماً مسنون و الجان خلقناه من قبل من نار السموم. (قرآن 26/15-27). ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم و مانری معکم شفعائکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکاء لقد تقطّع بینکم وضل عنکم ما کنتم تزعمون. (قرآن 94/6) ، املس و نرم گردانیدن چیزی را. منه: خلق الشیی ٔ، ساختن سخن و غیر آن. منه: خلق الکلام و غیره، بربافتن دروغ. منه: خلق الافک، اندازه کردن و دوختن نطع و ادیم. منه: خلق النطع والادیم، اندازه کردن پیش از بریدن. تقریر کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، برابر کردن چوب. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس). منه: خلق العود، برابر کرد چوب را
کهنه شدن جامه، نرم و تابان گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا