جدول جو
جدول جو

معنی خلعت دادن

خلعت دادن
(بِ کَ دَ)
خلعت بخشیدن. بکسی خلعت برای انعام دادن. بخشیدن خلعت. اعطاء خلعت:
بسیار داد خلعتم اول وز آن سپس
بگرفت خیره باز به انجام خلعتش.
ناصرخسرو.
شبانگاه بمنزل او نقل کرده، بامدادش خلعت داده. (گلستان سعدی).
- خلعت دادن استاد، خلعت بخشیدن استاد به شاگرد بجهت تشویق او:
نیست ابرو اینکه بر بالای چشمت کرده جای
عین خوبی دیده ست استاد خلعت داده ست.
خالص (از آنندراج).
- ، خلعت بخشیدن اولیاء طفلی به استاد او قدردانی را، چون طفل در نزد آن استاد پیشرفت کرده است
لغت نامه دهخدا