معنی خفیدن - لغت نامه دهخدا
معنی خفیدن
- خفیدن
(گَ دی دَ) - نفس زدن. دم زدن، خفه شدن، سخت نفس کشیدن، نفس نفس زدن، سرفه کردن، طپیدن. (ناظم الاطباء)، عطسه کردن. (یادداشت بخط مؤلف). عطسه زدن. (ناظم الاطباء) :
چون بخفد باد سعادت اثر
غالیه سا گردد باد سحر.
منجیک.
و امیرالمؤمنین گفت: دنیای شما بنزدیک من... از خفیدن بزیست بنزدیک خداوندش. (ابوالفتوح ج 1 ص 700).
دماغ صبح را در هر خفیدن
ز فیض رأی او خورشید زاید.
مؤیدالدین (از آنندراج).
نائر (میشی) که چون بخفد چیزی از بینیش بیفتد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا