تهور کردن. خود را بخطر افکندن. (یادداشت بخط مؤلف) : مهتری گر بکام شیر در است رو خطر کن ز کام شیر بجوی. حنظله بادغیسی. روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری. مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی نخجوانی). در عشق تو جز بجان خطر می نکنم گرمن زاغم چرا حذر می نکنم. مسعودسعدسلمان. ، کارهای سخت و پرآفت کردن: در خدمت وی، گرم و سرد بسیار چشید و رنجها دید و خطرهای بزرگ کرد. (تاریخ بیهقی)