زه آویخته بکمان. ج، خطم، زه کمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خطم، مهار. (منتهی الارب) (از تاج العروس). ج، خطم: ملاح گفت: کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست... باید که بدین ستون رود و خطام کشتی بگیرد. (گلستان سعدی) ، داغی است شتران را در بینی و یا در عرض روی تا رخسار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). اغلب شتران بیک خطام یا دو خطام داغ میشود. منه: جمل مخطوم خطام او خطامین (بصورت اضافه)