جدول جو
جدول جو

معنی خشم گرفتن

خشم گرفتن
(بَ هََ زَ دَ)
عصبانی شدن. آزغدن. آزغیدن. غراشیدن. امتعاض، خشمگین شدن. اغتیاظ. تغضﱡب. تضرﱡم. تغیﱡظ. حرد. احتلاط. حلط. حنق. (یادداشت بخط مؤلف) : منصور نامه بخواند، خشم گرفت. (تاریخ سیستان).
خشم گیری جنگ جویی چون بمانی از جواب
خشم یکسو نه سخن گستر که شهر آوار نیست.
ناصرخسرو.
کدام قوت و مردانگی و برنائی
که خشم گیری و با طبع خویش برنائی.
سعدی (مفردات).
وگر خشم گیرد ز کردار زشت
چو باز آمدی ماجری درنوشت.
سعدی (بوستان).
وگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بیگمان خشم گیرد بسی.
سعدی (بوستان).
تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن
که ما را با کس دیگر نمانده ست از تو پروایی.
سعدی (خواتیم).
تعذفر، خشم گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا