جرب. (ناظم الاطباء). قسمی از جرب است که آبله های آن بی آب و خشک و آن را به کاف فارسی مفتوح گر گویند. (انجمن آرای ناصری). توضیح: ریش جراحتی است که با وی رطوبتی نباشد چون مرض جلدی که در تداول عامه سودا گویند. (یادداشت بخط مؤلف). خشک ریشه، جراحت خشک، خشکی که به روی زخم بسته شود. (ناظم الاطباء). خشکی که بروی جراحت بندد و تحقیق آن است که خشک ریشه خشکی که اندرون تر باشد نه آن خشکی که بعد از به شدن بر روی زخم پدید آید و بعد از چندگاه می افتد و آن را در عرف هند کهرند خوانند چه اول مایه آزار است وثانی مایه آرام. (از برهان قاطع) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). ماده ریمی خشک شده که در بن جراحتی بر روی پوست بندد. (یادداشت بخط مؤلف) : عدل تو بود اگر نه جهانرا نماندی با خشک ریش جورفلک هیچ خشک و تر. انوری. با خشک ریش تیر فلک تن نهاده ایم وز زخم گاه حادثه مرهم گشاده ایم. سیف اسفرنگی (دیوان چ صدیقی ص 718). نه دشمنت بحوادث ز مرگ باز رهد نه خشک ریش اجل به شود به پشما کند. ضیاءالدین فارسی (از انجمن آرای ناصری). ، مکر و حیله. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاق. (ناظم الاطباء) : از قبل خشک ریش با همه کس روز و شب اندر خصومت و جدلی. ناصرخسرو. ، بهانه. عذر. عذر بیهوده. (ناظم الاطباء). - خشک ریش کردن، بهانه نمودن. (از انجمن آرای ناصری) : خشک ریشت کند فلک بپذیر تا تویی خشک و تر چو حوت و حمل. انوری (از انجمن آرای ناصری)