پارۀ گل در قالب خشت زنی قرار دادن وبشکل قالب در آوردن و در آفتاب گذاردن تا خشک شود و برای ساختن بنا بکار آید. خشت ساختن. خشت مالیدن. خشت مالی کردن. تلبین. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) : لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پرتوان زد. نظامی. پیرهن خود ز گیا بافتی خشت زدی روزی از آن یافتی. نظامی. بوفای تو که گر خشت زنند از گل من همچنان در دل من مهر و وفای تو بود. سعدی (بدایع). - خشت در دریا زدن، کار بیحاصل کردن، کار بی فایده کردن: نیکخواهانم نصیحت می کنند خشت در دریا زدن بی حاصل است. ، خشت انداختن. خشت (اسلحه ای است) بطرف زدن