جدول جو
جدول جو

معنی خسان

خسان
(خَ)
فرومایگان. (آنندراج). جمع واژۀ خس. رجوع به خس شود:
زین خسان خیر چه جوئی چو همی بینی
که بترب اندر هرگز نبود روغن.
ناصرخسرو.
می بگفتی راستی گر از زیان این خسان
عاقلان را گوش کردن قول من یاراستی.
ناصرخسرو.
گفت بگذار ترهات خسان
رو به بی بی سلام ما برسان.
سنائی.
از خسان همت کسان مطلب
که رخ و پیل کار شه نکنند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا