خریدن. ابتیاع کردن: و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی. (تاریخ بخارا نرشخی) ، پذیرفتن. قبول کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : بدخو نشدستی تو گر زانکه نکردیمان با خوی بد از اول چندانت خریداری. منوچهری. و حیلتها ساختند تا رأی نیکوی او را در باب ما گردانیدند و وی نیز آن را که ساختند خریداری کرد. (تاریخ بیهقی)