معنی خرطبع خرطبع(خَ طَ) معاند. سرکش. گردنکش. (ناظم الاطباء) ، احمق. گول. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : اندر این شهر بسی ناکس برخاسته اند همه خرطبع و همه احمق و بیدانش و رند. لبیبی. ، خودبین. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا