مطلع شدن. (از ناظم الاطباء). اطلاع یافتن. آگهی یافتن. واقف شدن. هوشیار شدن. بیدار شدن. (از ناظم الاطباء) : عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده ست حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم. صائب
حامله شدن. بچه در شکم داشتن. دارای جنین شدن. آبستن شدن. بار گرفتن. حمل گرفتن. باردار گشتن. و رجوع به باردار گشتن شود: و چنین گویند که چون آمنه باردار شد آوازی شنید. (قصص الانبیاء ص 214). اکنون که باد و باغ زناشوهری کنند از نطفه های باد شود باغ باردار. خاقانی. زنی داشتم قانع و سازگار قضا را شد آن زن ز من باردار. نظامی. شد از ابر نیسان صدف باردار پدیدار شد لؤلؤ شاهوار. نظامی
آگاهی دادن. اطلاع دادن. (از ناظم الاطباء) : وگر دانم که عاجز گشتم از کار کنم باری شهنشه را خبردار. نظامی. زی پدرش رفت و خبر دار کرد تا پدرش چارۀ آن کار کرد. نظامی. همان یار خود را خبردارکرد که اونیز خورد آب از آن آبخورد. نظامی. ، فهمانیدن، هوشیار کردن، پند دادن. (از ناظم الاطباء)