جدول جو
جدول جو

معنی خانجاه

خانجاه
(نَ)
معرّب خانگاه و بمعنی خانگاه است. یاقوت در ذیل کلمه خانجاه گوید: ’لاادری این هو، الاّ اءن ّ شیرویهقال:... محمد بن عبدالله بن عبدان الصوفی، ابوبکر یعرف بالحافظ الخانجاهی روی عن ابن هلال و ابن ترکان و غیرهما ماادرکته لصغر سنی و حدثنی عنه عبدوس و کان صدوقاً احد مشایخ الصوفیه فی وقته ذکره فی الطبقه الحادیه عشره من اهل همذان فالظاهر اءنه محله بهمذان او قریه من قراها واﷲ اعلم’. مرحوم دهخدا می گوید: این کلمه را یاقوت نام محلی گمان برده و از این رو در موضعآن درمانده است. در حالی که این کلمه نام موضعی بعینه نیست بلکه کلمه ای است عام بمعنی هرجای که در آن صوفیه گرد آیند و اقامت گزینند و دیگر صوفیان را بمهمانی پذیرند و ریاضات خود را در آنجا بجای آرند و مجلس سماع آنها بدانجا باشد و معرب ’خانگاه’ فارسی است که بمعنی خانقاه میباشد. در یادداشت دیگر برای تأیید حدس خود که ’خانجاه’ معرب ’خانگاه’ و ’خانگاه’ همان ’خانقاه’ است از قول یاقوت در ذیل کلمه ’جاورسان’استفاده میکنند و می گویند: جاورسان محله بهمدان او قریه... قال: شیرویه بن شهردار حسین بن جعفر بن عبدالوهاب الکرخی الصوفی ابوالمعالی المقیم بجاورسان روی عن ابن عبدان و ابی سعد بن زیرک و ابی بکر الزادقانی و ابی ثابت بندار بن موسی بن یعقوب الابهری. سمعت منه و کان ثقه صدوقاً و کان شیخ الصوفیه فی الجبل و مقدمهم و دفن بالخانجاه. یاقوت گوید: نام محلی است برودبار همدان و بدانجاست مدفن عبدوس بن عبدالله بن محمد بن عبداﷲ عبدوس ابوالفتح الهمدانی الرودباری. (از یاقوت در معجم البلدان ذیل کلمه رودبار). رجوع بمادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا