ملقب به لیلی زن اسکندر بن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت. چون اسکندر بقلعۀ النجق رفت با قباد و لیلی آغاز خشونت و بدمزاجی گذارد و گفت: چرا ساوری و پیشکش برای مولانا میرزا شاهرخ فرستاده اید قباد و لیلی پنداشتند که او بسرّ آنها پی برده و بظاهر پیشکش را بهانه کرده است. چون اسکندر آنها را تهدید بقتل کرد آندو در پی دفع شر افتادند و شبی که اسکندر سخت شراب نوشیده و بر بالای بام خفته بود لیلی نردبان را بالا نکشید و قباد ببالای بام درآمد و تیغ بر اسکندر پدر خودراند. (از حبیب السیر ج 3 چ کتاب خانه خیام ص 627)