جدول جو
جدول جو

معنی خاموش نشستن

خاموش نشستن(بِ خوی / خیش تَ کَ / کِ دَ)
بیصدا نشستن. ساکت نشستن:
جای آن نیست که خاموش نشیند مطرب
شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم.
سعدی (بدایع).
- امثال:
خاموش نشین و فارع از الم باش.
، دست از فعالیت بازداشتن. اقدام لازم نکردن. چون: ’آیا جایز میدانی که من در این کار خاموش نشینم’:
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است.
سعدی
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاموش نشستن

خاموش گشتن

خاموش گشتن
بی صدا گشتن. بی سخن گشتن. خاموش شدن. خاموش گردیدن. اِنصاف. اِرمام. رجوع به ’خاموش شدن’ و ’خامش گردیدن’ شود:
بروی اندر افتاد و بیهوش گشت
نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت.
فردوسی.
- خاموش گشتن آتش، خاموش شدن آن. انطفاء.
- خاموش گشتن از اندوه یا خشم، بیرون آمدن از خشم یا اندوه. وُجوم. (تاج المصادر بیهقی).
- خاموش گشتن چراغ یا شمع، فرومردن آنها
لغت نامه دهخدا