ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. (منتهی الارب). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی) ، کشتن چراغ. کشتن شمع، از غضب فرونشاندن، فرونشاندن آتش. کشتن آتش.
از یاد رفتن. فراموش شدن: سگی را لقمه ای هرگز فراموش نگردد، گر زنی صد نوبتش سنگ. سعدی (گلستان). نه هر وقتم به یاد خاطر آید که خود هرگز نمیگردد فراموش. سعدی. تو نیز ای که در توبه ای طفل راه به صبرت فراموش گردد گناه. سعدی