جدول جو
جدول جو

معنی خاموش گردیدن

خاموش گردیدن
(بِ خوَدْ/ خُدْ کَ / کِ دَ)
بیصدا شدن. ساکت شدن. از سخن بازایستادن. دم فروبستن. خاموش شدن. خاموش گشتن. اطراق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس). اقتنان. کرسمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سموط. عقم. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به ’خاموش شدن’ و ’خاموش گشتن’ شود.
- خاموش گردیدن آتش یا شعله، فرومردن آن. انطفاء.
- خاموش گردیدن از غضب، از غضب بیرون آمدن.
- خاموش گردیدن چراغ یا شمع، فرومردن آن
لغت نامه دهخدا