ابن عبدالرحمن. وی از کسانی است که در عسکر سلیمان بن عبدالملک بوده و داستان زیر را نقل میکند: یک شب آهنگ خوش در لشکر شنیده شد. صبح سلیمان کس فرستاد تا خوانندگان را بیاورند چون آوردند رو به آنها کرد و گفت: اسب نر شیهه می زند تا مادیان به او نظر کند و شتر مست فحل به بانگ می آید تاماده شتر به او میل کند و بز نر بانگ از سرمستی برمیدارد تا بز ماده به پیش او رود، و مرد نیز آواز نمی خواند مگر میل به زن کرده و قصد آن داشته باشد سپس امر به اخته کردن آنان داد. عمر بن عبدالعزیز حاضر بود و اخته کردن را مثله دانست و به حکم عدم حلیت مثله آنها را آزاد کرد. (از سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 38)
ابن عبدالرحمن. در اندلس شهری است بنام مدینه غالب بن عبدالرحمن که از مدینۀ سالم (یکی دیگر از شهرهای اندلس) به آن شهر میروند و این شهر را حصاری بزرگ است و دیهای چندو سرزمینی وسیع دارد و چهار پایان آن بسیار است اسباب و وسائل آسایش در آن از هر حیث فراهم است و بیش از دیگر نقاط اندلس در آن جا جنگ روی داده است. (از قسم اول کتاب صوره الارض ابن حوقل ص 117 و جزء اول حلل السندسیه ص 54 بنقل از صوره الارض با اختلاف عبارت)