مخصوص تر. خیلی خصوصی. اخص: و در شغلهای خاصه تر این پادشاه شروع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150). خاصه تر این گروه کز دل پاک شیعت مرتضای کرارند. ناصرخسرو
بزرگ. بزرگوار. لقبی از القاب ترکان است و در دورۀ قاجاریه نیز بوده و آن مرکب از خاصۀ عربی و بک ترکی است: آنکه گرفت دست تو خاصه بک زمان بود. مولوی (غزلیات). بادۀ خاص درفکن خاصه بک خدا توئی. مولوی (غزلیات)
شکافندۀ سنگ خاره، کنایه از قدرت است و صلابت: تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی. منوچهری. برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن. منوچهری