جدول جو
جدول جو

معنی خاص گردانیدن

خاص گردانیدن(بِ مَ دَ)
خاص کردن. تخصیص دادن. مخصوص نمودن. اختصاص دادن، مقرب خود کردن. ندیم خاص خود کردن. محرم مجلس خاص خود کردن، خاص گردانیدن بچیزی. چیزی را بچیزی اختصاص دادن. مختص نمودن
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاص گردانیدن

باز گردانیدن

باز گردانیدن
مراجعت دادن باز فرستادن باز گشت دادن، پس فرستادن مسترد کردن
باز گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

خالی گردانیدن

خالی گردانیدن
تهی کردن از چیزی.
- خالی گردانیدن سرای یا خانه، خانه را تخلیه کردن. ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن.
- خالی گردانیدن مجلس، مجلس را خلوت کردن. مجلس را بی اغیار کردن
لغت نامه دهخدا

خپه گردانیدن

خپه گردانیدن
خفه کردن. و رجوع به خفه گردیدن شود
لغت نامه دهخدا

خشک گردانیدن

خشک گردانیدن
خشک کردن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خشک کردن با تمام معانی آن شود
لغت نامه دهخدا

خوار گردانیدن

خوار گردانیدن
خوار کردن. بی اعتبار گردانیدن. پست گردانیدن. تخذیل. ارغام. (یادداشت بخط مؤلف) ، هلاک گردانیدن. نابود کردن. از بین بردن. تعثیر. اِعثار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پاک گردانیدن

پاک گردانیدن
تزکیه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : شراب...تن را قوی کند و پاک گرداند ببول و عرق و بخار. (نوروزنامه) ، توضئه. نمازی کردن. تطهیر
لغت نامه دهخدا