جدول جو
جدول جو

معنی خاص زمین

خاص زمین(زَ)
ملک بدون اجاره و بدون مالیات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاص زمین

ناف زمین

ناف زمین
کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، نافِ اَرض، نافِ زَنی، نافِ عالَم
ناف زمین
فرهنگ فارسی عمید

گاو زمین

گاو زمین
گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است، گاو ماهی
گاو زمین
فرهنگ فارسی معین

گاو زمین

گاو زمین
در باور قدما گاوی که بر پشت یک ماهی قرار گرفته و زمین بر روی شاخ او است، برای مِثال گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱ - ۹)
گاو زمین
فرهنگ فارسی عمید

خاور زمین

خاور زمین
نواحی شرقی ایران بر حسب روایات قدیم، در اصطلاح امروز نام دیگر قارۀ آسیاست که بزرگترین قارۀ زمین است مساحت آن 17049660 میل مربع و حدود قراردادی آن بدینقرار است: غرب: از کوه اورال و رود خانه اورال تا دریاچۀ خزر و کوههای قفقاز تادریای سیاه و سواحل آسیای صغیر و ساحل شرقی مدیترانه و خط فرضی از جنوب شرقی مدیترانه تا دریای احمر. شرق: از هند شرقی و سلسلۀ جزایر ممتد بطرف شمال تا کامچاتکا. اگر در روی کره ای به خاور زمین توجه شود آنرا یک مثلث کروی متساوی الساقین می بینیم که دو ساق آن هر یک 6500 میل مربع می باشد و از تنگه برینگ تا عدن و سنگاپور امتداد دارند و ضلع سوم بطول 4500 میل مربع است که شامل دریای غربی و دماغۀ بنگال می باشد
لغت نامه دهخدا

خراج زمین

خراج زمین
ضَریبَه. خراج الارض. رجوع به خراج الموظف در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

چال زمین

چال زمین
دهی است از دهستان کوهستان کلاردشت شهرستان نوشهر که در 7 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 3 هزارگزی باختر شوسه چالوس به تهران واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

خرک زمین

خرک زمین
حشرات چون مار و سوسمار و جز آن که بزبان علمی فرنگ ربتیل گویند. (از ناظم الاطباء). حشرات الارض. (آنندراج) ، حمارقبان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گاو زمین

گاو زمین
گاوی که زمین بر پشت او است و آن گاو بر پشت ماهی است. (غیاث) (آنندراج). در اساطیر آورده اند که زمین بر دو شاخ گاو قرار دارد:
من گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم ؟!
معزی (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
خون قربان رفته از زیرزمین تا پشت گاو
گاو بالای زمین از بهر قربان آمده.
خاقانی.
شاه بود آگه که وقت ماهی و گاو زمین
کلی اجزای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی.
گوهر شب را به شب عنبرین
گاو فلک برده ز گاو زمین.
نظامی.
گر چو تیغ آفتاب آن تیغ بر کوهی زنی
کوه تا کوهان گاو آن زخم را نبود حجاب.
سوزنی.
حمل سپاه تو را خاک چو طاقت نداشت
گاو زمین آمدش چون سپر اندر جبین.
خواجه سلمان (از شعوری).
، کنایه از قوتی است که خدای تعالی درمرکز زمین خلق کرده است. (برهان)
لغت نامه دهخدا